پس از هجوم واژه‌ها

پس از هجوم واژه‌ها

“OBLIVIATE”

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

اعصاب سگی

چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۴۷ ق.ظ

راستش را بخواهید همه ی آدم ها حالم را می زنند بهم. از همه شان دارد بدم می آید. همه شان خودخواه هستند. حتی شاید من هم هستم و اگر نیستم کان لقم چون من هم باید باشم در این زمانه. وقتی مثل خودشان نباشی فقط ضربه می خوری. لگد است که از روزگار به سمتت حواله می رود و هیچ گهی هم نمی توانی بخوری از قضا. همیشه اعتراض داشتم که چرا زندگی من سخت است و مثل بقیه همکلاسی هایم راحت نیست و مجبورم با هزار و یک دغدغه خودم را وقف بدهم و به هزار و یک چیز فکر کنم و همین موضوع من را به آدم همیشه غمگینی تبدیل کرده که بعضی لاشی ها بهم می گویند تو همیشه ناراحتی. خودت ناراحتی. سگ بی عار و خاصیت.

عصبانی هستم. آن قدر زیاد که حتی نمی توانی تصورش را بکنی. و می روم حرصم را سر جزوه ام خالی کنم چون زورم به آن می رسد. لاقل جزوه حرف نمی زند. فحش به مقدساتم نمی دهد. از زیر بار وظایفش شانه خالی نمی کند و مطلقا لاشی و مادر به خطا نیست. فقط یک جزوه است. یک جزوه ی ساده که شرافت من به خواندن و جویدن آن بستگی دارد. بعدا برایتان می گویم چرا.

سگ بشاشد به این حال و هوای اخیر. واقعا سگ. البته چرا بشاشد به حال و هوا؟ بشاشد به تو با آن اخلاق سگت و پول دوستی ات که من را یاد آقای خرچنگ می اندازد. بشاشد به تو که مدیریت بلد نیستی و حرف دهنت را نمی فهمی. بشاشد به تو که زاییده ای و همه ی عالم را با خودت زایانده ای. بشاشد به تو که من را اجیر کرده ای. بشاشد به تو که پول وی پی انت را من میدهم. بشاشد به تو که موهایم را میکشی. بشاشد به تو که فکر میکنی گه خاصی هستی یا از من سر هستی. بشاشد به تو که قبل از امتحان با صدای بلند و عربده مرور میکنی. برو پی کارت روانی دیوانه احمق گوز باور چس منش. به درک بروید همه تان.

  • ۰۴/۰۲/۲۵
  • -‌ -‌